معنی تاکید شده
حل جدول
موکد
فارسی به عربی
عربی به فارسی
اظهار قطعی , تصریح , تصدیق , اثبات , تاکید , تایید , فشار , تقلا , قوت , اهمیت , مضیقه , سختی , پریشان کردن , مالیات زیادبستن , تاکید کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
تاکید پیمان و زین بستن و استوار کردن آنها استواراندن پا فشردن، واژ افزایی آوردن واژه ای که آرشی برابر آرش واژه ی پیشین داشته باشد، سفارش (مصدر) استوار کردن سخت کردن، کلام سابق را با دلیل و ابرام ثابت کردن. -3 (اسم) استواری، الزام اثبات. -5 بر دو قسم است: الف - تقریر چیزی بطور ثابت در ذهن مخاطل. ب - لفظی است که بر تقریر دلالت کند، مقابل تاسیس جمع: تاکیدات.
فرهنگ عمید
استوار کردن، محکم کردن،
[قدیمی] عهد یا کلام خود را استوارتر کردن،
کلمات بیگانه به فارسی
پافشاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت، تصریح، سفارش، استوار کردن، موکد ساختن، محکمکاری، استوارسازی
تاکید کردن
اصرارورزیدن، ابرام کردن، پافشاری کردن، پایفشردن، پیله کردن، سماجت ورزیدن، موکد ساختن، استواری بخشیدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به آلمانی
Akzent (m), Akzent, Betonen, Betonung (f), Ton (m), Bestaetigung
معادل ابجد
744